یکی شدن من و همسر نازنینمیکی شدن من و همسر نازنینم، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

✿✿ارمغان الهی✿✿

بگذار تا به لهجه باران بخوانمت...

  روزی اگر آقا ظهور کنند : ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟ باطنت هست پسندیـده ی صـاحب نظری؟ خانه ات لایق او هست که مهمان گردد ؟ لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟ پـول بی شبـهـه و سالـم ز همـه دارایـی ؟ داری آنقـدر که یک هدیـه برایـش بخـری؟ حاضری گوشی همراه تو را چک بکنـد ؟ با چنین شرط که در حا فظـه دستی نبـری؟ واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران ؟ میـتوان گفت تو را شیعـه ی اثنی عشـری؟ ...
19 تير 1392

آخرین زنگ دنیا...

زنگ دنیا هیچ می دانید آخرین زنگ دنیا کی می خورد؟ !خدا می داند ، ولی ...آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود! و آن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود سوالی که بیش از یکبار نمی توان به آن پاسخ داد خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا میخورد، روی تخته سیاه قیامت اسم ما را در لیست خوب ها بنویسند خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات را از یاد برده باشیم خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم و س...
18 تير 1392

نوگلم...دلبندم....

به تو مي آموزم: (الف) ايمان را تا كه روحت با آن نور و صيقل يابد به تو مي آموزم كه چطور فعل مجهول« ستمها شده است» فاعلش معلوم است بشناسش ، كه ستمكش نشوي با ستم هيچ مساز با ستمگر بستيز به تو مي آموزم كه اگر ما همه يك تن بشويم يك تن تنها نيست كه ستمديده شود به تو مي آموزم هر كجايي سخن از زور و زر است حرف ربط آنجا نيست به تو مي آموزم كه گذشت آن زمانها كه كلام،كنج زندان دهان من و تو مي پوسيد حرف را بايد زد به زبان همه كس به تو مي آموزم كه چطور بر رخ اطلس انسانيت رنگها بي مفهوم ...
11 تير 1392